سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه با کسی که از مدارایش ناگزیر است مدارا نمی کند، حکیم نیست . [امام علی علیه السلام]
معراج دل
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» پا ورقی

گوشه ای از خاطرات یک آزاده:

وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه ودر واقع مانور قدرت واستفاده تبلیغاتی بر روی اسرای عملیات بود. نوبت یکی از بچه ها ی زرنگ گردان شد. با آب وتاب تمام ، قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سؤال کردن. یکی از ماموران پرسید : پسر جان اسمت چیست؟ او در جواب گفت : عباس. دیگری پرسید اهل کجایی؟ گفت: بندرعباس. سومی با تعجب وتردید پرسید: اسم پدرت چیه؟ خیلی عادی گفت: به او می گن حاج عباس . چهارمی که بویی از قضیه برده بود گفت کجا اسیر شدی ؟ گفت دشت عباس !افسر عراقی که که اطمینان پیدا کرده بود به اینکه طرف دستش انداخته ونمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد وگفت : دروغ می گویی ؟ واو که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت : نه به حضرت عباس!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » پدرام ( دوشنبه 86/5/22 :: ساعت 11:7 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

پاورقی
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 4
>> بازدید دیروز: 4
>> مجموع بازدیدها: 3849
» درباره من

معراج دل

» آرشیو مطالب
تابستان 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب